تحقیقات جدید نشان می دهد که التهاب مزمن ناشی از استرس می تواند با تاثیر بر سیستم پاداش مغز، منجر به بروز علائمی نظیر بی لذتی در افراد شود؛ درک بهتر تاثیر التهاب بر افسردگی به ویژه در جوامع آسیب پذیر، راه را برای درمان های بیولوژیک و کل نگر هموار می کند.
تحقیقات جدید نشون می ده که التهاب بدن ممکنه توانایی مغز رو برای پردازش پاداش و ریسک در بزرگسالان سرخ پوست آمریکایی که افسردگی رو تجربه کردن، مختل کنه. این یافته ها اهمیت بررسی تاثیر التهاب بر افسردگی را نشان می دهد. این مطالعه نشون داده که سطوح بالاتر شاخص های التهابی خاص در خون با کاهش فعالیت در نواحی از مغز که برای انگیزه ضروری هستن، مرتبطه. این یافته ها در نشریه Biological Psychiatry: Cognitive Neuroscience و Neuroimaging منتشر شده.
اختلال افسردگی اساسی یک وضعیت سلامت روان پیچیده ست که فراتر از احساس ناراحتیه. یکی از علائم اصلی اون «آنِدونیا» یا ناتوانی در لذت بردنه، یعنی کاهش توانایی برای تجربه لذت یا علاقه به فعالیت های روزانه. این علامت اغلب با اختلال در سیستم پاداش مغز مرتبطه. این سیستم نحوه پیش بینی پیامدهای مثبت (مثل بردن جایزه) یا پیامدهای منفی (مثل ضرر مالی) رو توسط مغز کنترل می کنه.
دانشمندان دارن بیشتر و بیشتر به سیستم ایمنی نگاه می کنن تا این تغییرات مغزی رو درک کنن. التهاب فیزیکی پاسخ طبیعی بدن به آسیب یا استرسه. با این حال، استرس مزمن می تونه منجر به التهاب مداوم و خفیفی بشه که کل بدن رو تحت تاثیر قرار می ده؛ این فرآیند از جهاتی یادآور نقش میتوکندری در تبدیل تنهایی به آسیب سلولی و بیماری است. با گذشت زمان، سیستم ایمنی پروتئین های سیگنال دهنده ای به اسم سایتوکاین ترشح می کنه که می تونن وارد مغز بشن. این پروتئین ها وقتی به اونجا می رسن، ممکنه نحوه عملکرد مدارهای عصبی رو تغییر بدن.
تاثیر التهاب بر افسردگی؛ نگاهی عمیق تر به ارتباط بیولوژیکی
این ارتباط بیولوژیکی به ویژه برای جمعیت های سرخ پوست آمریکایی مهمه. خیلی از جوامع بومی با استرس های منحصر به فرد و مزمنی روبرو هستن که ریشه در تروماهای تاریخی داره. این استرس ها شامل اثرات روان شناختی طولانی مدت استعمار و نابرابری های سیستماتیک در حوزه سلامت می شه. تحقیقات قبلی، علائم مربوط به فقدان های تاریخی رو به ریسک بالاتر افسردگی و مشکلات سلامت جسمی مرتبط می دونن. درک تاثیر التهاب بر افسردگی در این جوامع از اهمیت بالایی برخوردار است.
محققان این فرضیه رو مطرح کردن که این محیط استرس زای خاص ممکنه سطح التهاب رو بالا ببره. اون ها پیشنهاد دادن که این التهاب به نوبه خودش می تونه به سیستم پاداش مغز آسیب بزنه و بدین ترتیب تاثیر التهاب بر افسردگی را تشدید کند. این مسیر ممکنه توضیح بده که چرا شیوع و شدت افسردگی در این جوامع می تونه بالاتر باشه. برای آزمایش این موضوع، مطالعه روی افراد سرخ پوست آمریکایی تمرکز کرد که در دوره ای از زندگی شون تشخیص اختلال افسردگی اساسی دریافت کرده بودن.
مدیریت این تحقیق بر عهده «لیزبت روخاس» از بخش روانشناسی دانشگاه ایالتی اوکلاهما بود. اون با تیمی از متخصصان موسسه تحقیقات مغز Laureate و سایر موسسات آکادمیک همکاری کرد. هدف این تیم این بود که فراتر از نظرسنجی های ساده برن و شواهد بیولوژیکی و عصبی مستقیم رو بررسی کنن. اون ها سعی کردن شاخص های التهابی خون رو به فعالیت مغزی در لحظه مرتبط کنن.
در این مطالعه 73 شرکت کننده بزرگسال حضور داشتن که خودشون رو سرخ پوست آمریکایی معرفی می کردن. همه شرکت کننده ها سابقه افسردگی بالینی داشتن. محققان برای ارزیابی وضعیت بیولوژیکی اون ها، از هر فرد نمونه خون گرفتن و این نمونه ها رو برای نشانگرهای زیستی (بیومارکرهای) خاص مربوط به سیستم ایمنی تجزیه و تحلیل کردن.
تیم تحقیق سطح سایتوکاین های پیش التهابی رو که باعث افزایش التهاب می شن، اندازه گیری کرد. این ها شامل فاکتور نکروز تومور (TNF) و اینترلوکین-6 (IL-6) بودن. اون ها همچنین پروتئین واکنش گر C یا همون CRP رو اندازه گیری کردن که یک نشانگر عمومی التهابه و توسط کبد تولید می شه. علاوه بر این، اینترلوکین-10 (IL-10) رو هم بررسی کردن که سایتوکاینیه که به کاهش التهاب کمک می کنه.
برای مشاهده عملکرد مغز، محققان از دو فناوری تصویربرداری پیشرفته به طور همزمان استفاده کردن. شرکت کننده ها وارد دستگاه تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) شدن. این دستگاه فعالیت مغز رو با ردیابی تغییرات در سطح اکسیژن خون اندازه گیری می کنه. همزمان، شرکت کننده ها کلاه هایی برای ثبت داده های الکتروانسفالوگرافی (EEG) پوشیدن. EEG فعالیت الکتریکی مغز رو با دقت زمانی بالا اندازه گیری می کنه.
در حالی که شرکت کننده ها داخل دستگاه اسکنر بودن، یک تست روانشناختی خاص به نام «تکلیف تاخیر پاداش پولی» رو انجام دادن. این کار برای فعال کردن مراکز پاداش مغز طراحی شده. شرکت کننده ها صفحه ای رو می دیدن که سرنخ های بصری مختلفی رو نشون می داد. برخی از سرنخ ها نشون دهنده شانس بردن پول و برخی دیگه نشون دهنده ریسک از دست دادن پول بودن.
بعد از دیدن سرنخ، شرکت کننده باید سریعا یک دکمه رو فشار می داد. اگه در یک مرحله «برد» به اندازه کافی سریع بودن، مقدار کمی پول نقد به دست می آوردن. اگه در مرحله «باخت» به اندازه کافی سریع بودن، از جریمه مالی جلوگیری می کردن. محققان روی «فاز انتظارِ» این تکلیف تمرکز کردن؛ یعنی همون لحظه کوتاهی بعد از دیدن سرنخ اما قبل از فشار دادن دکمه.
در طول این فاز انتظار، یک مغز سالم معمولا فعالیت بالایی در عقده های قاعده ای نشون می ده. این گروهی از ساختارها در عمق مغزه که شامل «استریاتوم» هم می شه. استریاتوم برای پردازش مشوق ها و ایجاد انگیزه برای عمل کردن ضروریه. در افراد مبتلا به افسردگی، این ناحیه اغلب فعالیت «کُند» یا کاهش یافته ای رو نشون می ده.
نتایج مطالعه پیوند واضحی رو بین سیستم ایمنی و این فعالیت مغزی آشکار کرد. محققان از مدل های آماری برای پیش بینی پاسخ مغز بر اساس سطح التهاب استفاده کردن. اون ها دریافتن که غلظت های بالاتر TNF با کاهش فعالیت در عقده های قاعده ای در طول انتظار برای یک برد احتمالی مرتبطه.
این رابطه به ویژه تحت تاثیر جنسیت شرکت کننده بود. ارتباط منفی بین TNF و فعالیت مغزی به طور خاص در شرکت کنندگان مرد مشاهده شد. این نشون می ده که برای مردهای این نمونه، التهاب بالا باعث فروکش کردن هیجان مغز نسبت به یک پاداش بالقوه شده.
محققان همچنین بررسی کردن که مغز به تهدید از دست دادن پول چطور واکنش نشون می ده. در این زمینه، اون ها تعامل بین TNF و CRP رو بررسی کردن. اون ها فهمیدن که سطح بالای هر دو نشانگر، کاهش فعالیت مغز رو پیش بینی می کنه. حتی وقتی شرکت کننده سعی داشت از یک پیامد منفی دوری کنه، عقده های قاعده ای پاسخگویی کمتری داشتن.
یافته دیگه ای مربوط به هسته اکومبنس بود که بخش کلیدی مدار پاداش مغزه. مطالعه نشون داد که وضعیت مصرف دارو در اینجا نقش داشته. در میان شرکت کنندگانی که داروی روان پزشکی مصرف می کردن، سطوح بالاتر TNF با فعالیت کمتر در این ناحیه در طول انتظار برای باخت مرتبط بود. این موضوع پیچیدگی تداخل درمان ها و بیولوژی رو برجسته می کنه.
مطالعه همچنین تلاش کرد تا از EEG برای اندازه گیری یک موج مغزی خاص به نام P300 استفاده کنه. P300 یک جهش در فعالیت الکتریکیه که به توجه و به روزرسانی حافظه کاری مربوط می شه. مطالعات قبلی پیشنهاد کردن که افراد مبتلا به افسردگی پاسخ P300 ضعیف تری دارن. محققان انتظار داشتن که التهاب بتونه اندازه این موج مغزی رو پیش بینی کنه.
با این حال، تحلیل ها ارتباط آماری بین شاخص های التهابی و دامنه P300 پیدا نکردن. سیگنال های الکتریکی همون الگوی واضحی رو که در تغییرات جریان خون اندازه گیری شده توسط fMRI دیده شده بود، نشون ندادن. این نشون می ده که التهاب ممکنه بیشتر از اینکه روی زمان بندی الکتریکی خاص تاثیر بذاره، روی تقاضای متابولیک نواحی مغز اثر بذاره.
این یافته ها از این ایده حمایت می کنن که سیستم ایمنی در بیولوژی افسردگی نقش داره. به نظر می رسه وجود التهاب بالا، حساسیت مغز به مشوق ها رو «کم» می کنه. وقتی مغز کمتر به پاداش ها پاسخ بده، فرد ممکنه انگیزه کمتری حس کنه. این با تجربه بالینی بیمارانی که احساس فقدان انگیزه یا لذت دارن، همخوانی داره. در مجموع، نتایج این مطالعه بر اهمیت درک تاثیر التهاب بر افسردگی تاکید دارد.
جمع بندی و راهکارهای آینده برای تاثیر التهاب بر افسردگی
نویسندگان چندین محدودیت رو ذکر کردن که زمینه ای برای این نتایج فراهم می کنه. این مطالعه بر یک نمونه نسبتا کوچک 73 نفره متکی بود. یک گروه بزرگ تر می تونه قطعیت آماری بیشتری فراهم کنه. علاوه بر این، داده ها از مطالعات مرجعی به دست اومده بودن که منحصرا برای این تحقیق خاص طراحی نشده بودن.
محدودیت دیگه نبودِ یک گروه کنترل سالم بود. مطالعه فقط افرادی رو بررسی کرد که سابقه افسردگی داشتن. بدون یک گروه مقایسه ای غیر افسرده، سخته که بگیم آیا این الگوها مختص افسردگی هستن یا نه. ممکنه این الگوها در افراد دارای التهاب بالا که افسرده نیستن هم دیده بشن.
همچنین این مطالعه نتونست به طور کامل عوامل فرهنگی رو لحاظ کنه. با اینکه پیش زمینه تحقیق بر نقش تروماهای تاریخی تاکید داره، اما تحلیل ها ارتباط فرهنگی رو اندازه گیری نکردن. تحقیقات قبلی نشون می ده که ارتباط با فرهنگِ خود می تونه در برابر استرس محافظت کنه. این موضوع مثل یک ضربه گیر عمل می کنه که ممکنه نتایج سلامت روان رو بهبود ببخشه.
با وجود این ملاحظات، این تحقیق یک هدف بیولوژیکی خاص برای درک افسردگی در جمعیت های سرخ پوست آمریکایی ارائه می ده. این مطالعه از توضیحات صرفا روان شناختی فاصله می گیره و در عوض، سلامت روان رو در قالب یک مدل «زیستی-روانی-اجتماعی» قاب بندی می کنه. این مدل در نظر می گیره که چطور استرس بیولوژیکی و تاریخ اجتماعی با هم ترکیب می شن تا روی مغز تاثیر بذارن. این مدل به درک عمیق تر تاثیر التهاب بر افسردگی کمک می کند.
نویسندگان پیشنهاد می کنن که تحقیقات آینده باید روی تاب آوری تمرکز کنن. درک اینکه چطور برخی افراد با وجود استرس، سطح التهاب پایینی دارن، می تونه کلیدی باشه. این می تونه منجر به استراتژی های پیشگیری بهتر بشه. مداخلات ممکنه بر کاهش التهاب به عنوان راهی برای کمک به بازگرداندن عملکرد طبیعی مغز تمرکز کنن.
درمان افسردگی در این جوامع ممکنه مستلزم رسیدگی به سلامت جسمانی در کنار سلامت روان باشه. اگه التهاب باعث اختلال در عملکرد مغز می شه، پس کاهش استرس روی بدن حیاتیه. این موضوع بر نیاز به رویکردهای مراقبت های بهداشتی کل نگر تاکید می کنه. چنین رویکردهایی به تاریخ منحصر به فرد و چالش هایی که جوامع سرخ پوست آمریکایی با اون ها روبرو هستن، احترام می ذاره. به این ترتیب، رویکردهای درمانی باید تاثیر التهاب بر افسردگی را نیز در نظر بگیرند.
در نهایت، روشن است که نگاه به افسردگی تنها به عنوان یک چالش روانی کافی نیست و باید ابعاد بیولوژیکی آن را جدی گرفت. پیوند میان سیستم ایمنی و مدارهای عصبی مغز نشان می دهد که بهبود سلامت روان نیازمند مدیریت التهاب های جسمانی و فشارهای اجتماعی است تا بتوان انگیزه و لذت را به زندگی افراد بازگرداند.
این مطالعه با عنوان «اختلال افسردگی اساسی و نشانگرهای زیستی التهابی سرم به عنوان پیش بین کننده های اختلال در پردازش پاداش در یک نمونه از سرخ پوستان آمریکایی ،» توسط لیزبت روخاس، اریک من، شی رن، دانیل بتل، نیکول بافمن، کایپینگ باروز، رایوس کوپلیکی، لئاندرا کی فیگوئروآ-هال، رابین ال آپرله، جنیفر ال استوارت، سالوادور ام گینیوان، صاحب اس خالسا، جاناتان ساویز، مارتین پی پائولوس، ریکاردو ای ویلهلم، نها ای جان-هندرسون، هونگ-ون یه و ایوان جی وایت نوشته شده است.
Inflammation linked to brain reward dysfunction in American Indians with depression