موضوع سلامت روان در انتخاب همسر یکی از جنبه های کلیدی در شکل گیری روابط عاطفی پایدار است که در آن شباهت های روان پزشکی و الگوهای دلبستگی نقش پررنگی در جذب افراد به یکدیگر ایفا می کنند.
سلامت روان در انتخاب همسر؛ بررسی تاثیرات متقابل
«کبوتر با کبوتر، باز با باز» بی دلیل در روابط عاطفی به یک ضرب المثل تبدیل نشده. باورهای مذهبی مشترک، ارزش ها، گرایش های سیاسی و حتی سلیقه موسیقی، همگی روی جذابیت و رضایت در یک رابطه تاثیر می ذارن. اما یکی از عوامل کلیدی که اغلب نادیده گرفته می شود، اهمیت سلامت روان در انتخاب همسر است. یک مطالعه جدید عامل غیرمنتظره دیگه ای رو شناسایی کرده که ممکنه زوج ها رو به هم نزدیک تر کنه: داشتن تشخیص سلامت روان مشابه.
ایده این که شرکای عاطفی تشخیص روان پزشکی مشابهی داشته باشن چیز جدیدی نیست. در واقع، بین سال های 1343 و 1364 چندین مطالعه که دلایل انتخاب شریک عاطفی رو بررسی می کردن و تاثیر سلامت روان در انتخاب همسر را می سنجیدند، تشخیص روان پزشکی رو هم به عنوان یک متغیر در نظر گرفتن. با این حال، تا همین اواخر هیچ تحقیق گسترده و میان فرهنگی در این زمینه انجام نشده بود.
تیمی از محققان اخیرا با استفاده از داده های بیمه سلامت ملیِ بیش از شش میلیون زوج، میزان تشابه اختلالات روان پزشکی بین زوج ها رو تحلیل کردن. اون ها داده های پنج میلیون زوج در تایوان، 571,534 زوج در دانمارک و 707,263 زوج در سوئد رو بررسی کردن.
اون ها در تحلیل خودشون نُه اختلال روان پزشکی رو بررسی کردن، از جمله افسردگی مرتبط با التهاب، اضطراب، اختلال سوء مصرف مواد، اختلال دوقطبی، بی اشتهایی عصبی، بیش فعالی و نقص توجه (ADHD)، اوتیسم، اختلال وسواس فکری-عملی و اسکیزوفرنی. اون ها متوجه شدن افرادی که یک اختلال روان پزشکی تشخیص داده شده دارن، احتمال این که با کسی با همون اختلال یا اختلال مشابه ازدواج کنن خیلی بیشتر از ازدواج با کسیه که چنین تشخیصی نداره.
با وجود این که این یافته ها معتبر هستن، نویسندگان اذعان دارن که محدودیت هایی در تفسیر نتایج وجود داره.
اولین محدودیت اینه که زمان شروع رابطه و زمان تشخیص بیماری ثبت نشده بود. این یعنی ممکنه تشخیص بیماری بعد از شروع رابطه اتفاق افتاده باشه و بنابراین لزوما نتیجه یک انتخاب آگاهانه نباشه.
علاوه بر این، سوگیری های خودِ درمانگر ممکنه روی احتمال تشخیص یک وضعیت سلامت روان خاص در یک فرد تاثیر بگذاره. از اونجایی که خیلی از زوج ها به یک پزشک خانوادگی مشترک مراجعه می کنن، این موضوع می تونه روی احتمال تشخیص یک بیماری روان پزشکی برای هر دو نفر اثر بذاره و نتایج مطالعه رو با سوگیری همراه کنه.
در نهایت، نویسندگان تاکید می کنن که نتایج اون ها صرفا مشاهده ایه. این یعنی اون ها به طور صریح عوامل دخیل در این که چرا افراد با تشخیص های روان پزشکی ممکنه بیشتر به سمت انتخاب همدیگه برای رابطه عاطفی برن رو بررسی نکردن.
با این حال، چندین نظریه روان شناسی وجود داره که ممکنه به درک بهتر اهمیت سلامت روان در انتخاب همسر کمک کنه.
درک این پدیده
1. همسان گزینی (Assortative mating):
این نظریه فرض می کنه که ما شریک هایی رو انتخاب می کنیم که شبیه خودمون باشن. معمولا این موضوع برای ویژگی های شخصیتی و عوامل اجتماعی (مثل پیشینه مذهبی یا اقتصادی-اجتماعی مشترک) به کار میره. اما این مطالعه جدید نشون میده که این انتخاب ممکنه فراتر از این عوامل باشه و به نحوه فکر کردن ما هم مربوط بشه. این مطالعه نشان می دهد که برای سلامت روان در انتخاب همسر، شباهت در نحوه تفکر و حتی اختلالات روانپزشکی نیز مؤثر است.
بنابراین، فردی با یک اختلال روان پزشکی خاص – مثل اضطراب یا اوتیسم – ممکنه به سمت کسی با اختلال مشابه جذب بشه چون ویژگی ها، ارزش ها یا رویکردهای مشابهی در زندگی روزمره دارن (مثل اولویت دادن به ساختار و نظم روتین).
2. مجاورت:
طبق اثر مواجهه صرف، ما اغلب افرادی رو برای رابطه انتخاب می کنیم که در نزدیکی ما زندگی یا کار می کنن – یا به هر نحوی وقتمون رو با اون ها می گذرونیم.
افرادی که تشخیص های روان پزشکی مشابهی دارن، ممکنه به موقعیت های اجتماعی مشابهی جذب بشن. به عنوان مثال، افراد مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد ممکنه به کافه ها یا محیط های اجتماعی دیگه ای برن که مصرف مواد در اونجا رایج تره و بنابراین احتمال بیشتری داره که با شریک های عاطفی احتمالی که با اختلال مشابهی دست و پنجه نرم می کنن، روبرو بشن.
3. نظریه دلبستگی:
نظریه دلبستگی فرض می کنه که ما در دوران نوزادی، یک پیوند عاطفی خاص با مراقبان اصلی خودمون برقرار می کنیم. این پیوند اولیه، بعدها الگوهای رفتاری عاطفی و روان شناختی ما رو در بزرگسالی شکل میده و همچنین روی چیزی که در یک رابطه به دنبالش هستیم تاثیر می گذاره.
بنابراین کسی که سبک دلبستگی اضطرابی داره (که می تونه به صورت ترس از رها شدن، تمایل زیاد به نزدیکی یا نیاز به اطمینان خاطر ظاهر بشه) ممکنه جذب شریکی بشه که سبک دلبستگی مشابهی داره یا رفتارهایی رو نشون میده که او می خواد – مثل شریکی که وقتی از هم دورن تمام شب بهش پیام میده. حتی اگه این یک رابطه سالم نباشه، تایید و اعتباری که از یک رابطه پرفشار و پرحرارت به دست میاد، احتمالا مقاومت در برابر اون رو سخت می کنه.
تحقیقات نشون میده که برخی سبک های دلبستگی در افرادی با شرایط روان پزشکی خاص شایع تره. به عنوان مثال، سبک دلبستگی اضطرابی در افرادی که اضطراب، افسردگی و اختلال دوقطبی دارن، بیشتر دیده میشه. این موضوع ممکنه توضیح بده که چرا مطالعه نشون داده افراد با شرایط روان پزشکی خاص، احتمال بیشتری داره که با هم ازدواج کنن. این یافته ها نکات مهمی را درباره سلامت روان در انتخاب همسر و الگوهای دلبستگی آشکار می سازند.
4. نظریه هویت اجتماعی:
نظریه هویت اجتماعی فرض می کنه که عزت نفس ما از طریق احساس تعلق به گروه های اجتماعی مون به دست میاد. بنابراین وقتی با کسی از گروه اجتماعی خودتون وارد رابطه می شید، این کار باعث افزایش عزت نفس میشه چون حس تعلق و درک شدن بیشتری بهتون میده.
این ممکنه توضیح بده که چرا افراد با تشخیص روان پزشکی یکسان (یک گروه اجتماعی) به سمت همدیگه جذب میشن. پیدا کردن کسی که مشکلات شما رو درک و تجربه می کنه، می تونه به پیوند عمیق تر و ایجاد حس درک شدن و تایید شدن کمک کنه. این حس مشترک می تواند به تقویت سلامت روان در انتخاب همسر و ثبات رابطه کمک کند.
این برای ما چه معنایی داره؟ خب، نتایج این مطالعه جدید فقط می تونه به ما بگه که آیا زوج ها تشخیص های روان پزشکی مشترکی دارن یا نه. این نتایج چیزی درباره کیفیت و مدت زمان رابطه به ما نمی گن و تفاوت های فردی رو هم که ممکنه روی رابطه تاثیر بذاره، در نظر نمی گیرن.
در نهایت، تجربیات مشترک باعث افزایش نزدیکی و همدلی در ارتباطات زوج ها میشه و منطقیه که این موضوع شامل تشخیص های روان پزشکی هم بشه. این تحقیق بر اهمیت در نظر گرفتن سلامت روان در انتخاب همسر تاکید می کند، زیرا داشتن شریکی که بیماری روانی شما را درک و با آن هم ذات پاتی می کند، می تواند حمایت اجتماعی و تاییدی را فراهم کند که شاید از طرف کسی که هرگز با سلامت روان خودش چالشی نداشته، قابل دریافت نباشد.
در مجموع، درک این موضوع که سلامت روان چگونه بر انتخاب های عاطفی ما اثر می گذارد، دریچه ای جدید به سوی روابط آگاهانه تر می گشاید. همراهی با فردی که تجربیات مشابهی در چالش های ذهنی دارد، می تواند بستری برای همدلی عمیق تر و حمایت اجتماعی موثرتر در طول زندگی مشترک فراهم کند و به جای ایجاد فاصله، به عاملی برای پیوند و حمایت دوجانبه در مسیر پرپیچ و خم زندگی تبدیل شود.
Data from 6 million couples reveals a surprising trend in how we pick our partners